به یاد پنجشنبه های خوب

این مطلب را چند وقت پیش نوشتم .... دوستش دارم ....

 می گذارمش برایتان تا مثل من با واژهایش حالی کنید :

 

پنجشنبه ..........لحظه معلق و گیج در آسمان هفته ..... بوی تند تعطیلی و بی خیالی .... تا لنگ ظهر خوابیدن و تا دیر وقت بیدار ماندن ... بدون غرغر و ناله های پدر و مادر .... پنجشنبه ...........بوی خوش چای و دارچین ....سفره هفت  رنگ  خانه مادر بزرگ .... طعم تازه سبزی خوردن و کباب و نان سنگک داغ .... صدای با منظور کلاغهای  بالای درخت خرمالو و بوقهای مکرر مردمان بیکار ..... !

پنجشنبه .... تجربه دوست داشتن ... موها را آب و جارو کردن ... لباس خوب پوشیدن ... قدم زدن ... زیر چشمی نگاه کردن .... بوسه دادن ... بوسه گرفتن....درآن کوچه  بن بست .... در آن قرار گاه قدغن ها ...... !

پنجشنبه .... استکان ودکا را دست گرفتن ... ماست و خیار تازه درست کردن .... ذغال ناب لیمو را آتش زدن .... گر گرفتن ..... عاشق شدن .... سوختن ......!

 پنجشنبه ...... حرفهای گنده گنده زدن .... ته ریش نتراشیدن .... عینک ته استکانی زدن .... زیر زمین رفتن ... شاملو خواندن .... گوزنها دیدن ....پوستر چگوارا خریدن .... سیاسی شدن ... زندان رفتن .....!

 پنجشنبه ..... سر پل بلال خوردن .... بستنی ایتالیایی دیدن .... سینمای فردین رفتن .....پپسی کولا خوردن .... فروغ خواندن .... خندیدن .... سوار ماشین دودی شدن .... زیارت کردن ......... به هیچ کجا نرسیدن...!

... و این پنجشنبه های خوب .... کنار پنجره نشستن و تمام روئیاهای نیمه کاره را شمردن ........شمردن .... و شمردن .............!