از سر بی حوصلگی

من مهمان بودن را دوست دارم .. مهمانی رفتن حس مهم بودن به آدم می دهد ... بخصوص وقتی با منظور دیر می کنی و می پرسند: نگرانتان شدیم چرا دیر کردید ؟.......برای آدمهایی مثل من  شاید این واژه ها خیلی شرین باشد .... می چسبد...... .حالی می کند جان .......حالا در این شیرینی مهمان بودن  نمی دانم چه بنویسم  از سر دلتنگی ......مهم تر این مسئله اینست که این پنجره مال من نیست .... پس باید حریم را نگه داشت نه از تناقض گویی ها نوشت و نه از روزهای سخت  فردا .... پس عشق است عشق و دلخستگی ما در این دنیای تنها ......... مثل آدمهای بیمار شدیم که در سکوت اتاق آرام حرف می زنیم تا دیوار نفهمد و نخواند و نداند ......این هم از برکات ۲۸ سال یواشکی زمزمه کردن است ....

 وقتی شهیار نوشت و خواند .... آبی دریا قد غن ..... رقص دو ماهی قد غن ....... با من و تنها قدغن ..... خندیدیم ... ولی نمی دانستیم که این دنیا چه بر سر مان  می آورد . ... این چند روز که عجیب گیر داده ام به احسان خواجه امیری ترانه زمو نه را هم خیلی دوست دارم .... وقت کردید گوشش کنید که دوست خواهید داشت بخصوص این بند  ......:

یکی پاهاش و رو مین جا گذاشته ......یکی پاشیده خونش روی مهتاب

من مهمان بودن را دوست دارم .. مهمانی رفتن حس مهم بودن به آدم می دهد ... بخصوص وقتی با منظوز دیر می کنی و می پرشند نگرانتان شدیم چرا دیر کردید ؟.......برای آدمهایی مثل من  شاید این واژه های خیلی شرین باشد .... می چسبد .حالی می کند جان .........!